حضرت جومونگ دامت برکات!

۶/۰۳/۱۳۸۸

آقا ما قرار بود برای این حضرت جومونگ_دامت برکات_یک متنی چیزی بنویسیم و به قولی اعتراض کنیم به صداوسیما که این روزهای بزرگان خودمان را رها کرده و به کوچک های دیگران چسبیده.و انصافا دوستان هم متن های جالب و قشنگی نوشتن و من رو هم قابل اعتماد دانستن در این قضیه که به قولی ما رو هم قاطی آدم حساب کردند!.به هر حال این متنی که من نوشتم و عکسی که مخصوصا خودم برای این متن و با توجه به عنوانش درست کرده بودم،خیلی رنگ و بوی سیاسی گرفت و خط و مشی وبلاگ و کلا این طرح جومونگیسم! را عوض کرد و خودم با خواندن متن دیگر دوستان به این ننگ تاریخی پی بردم و صلاح دانستم آن را پاکش کنم.صد البته که من به بچه هایی که بهشان و به قلمشان اعتماد داشتم گفتم که در این رابطه بنویسند و می دانم که خیلی بهتر از من این کار را می کنند.به هر حال ببخشید.هم بابت نوشته.هم بابت عکسش....به امید روزی که بزرگان این مملکت جایشان روی سر مسئولین باشد.

25 دیدگاه:

نرگس گفت...

بله... این جماعت خوشدان که کاری از دست شان برنمی آید،یک جومونگ چشم بادامی پیدا کرده اند سفره شان پررونق شده،از کجا حرف می زنی شما برادر من؟ شجریان کجا بوده؟ این صحبت ها یعنی چه؟

عزیزدلم خدابیامرز علی دایی یک جمله ی طلایی داشت که اتفاقا بدجوری دستاویز شده بود برای نشریات،حضرتش می فرمود
:"آقا اینجا ایرانه"،
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

لینک می شوید تا بیشتر در خدمت باشیم

دلفین چپ دست گفت...

این یکی از باحال ترین نوشته هات بود.
بستر سازی فرهنگی رو خوب اومدی.
از اونجایی که این هم بازی نیست اسمش هستم

مانليا گفت...

نرفتي پيشش عرض ارادت كني؟
واقعا كه...نصف فرهنگت بر فناست.
اخه بچه مسي كه نيست چه جوري بنويسه!عاقل جوون

مانليا گفت...

رفتي پس با(به به!)....پيچيدست ميدوني.
ناراحن نكن خودتو.ما چيمون مثا ادم بوده كه اين باشه.خاك بر سر اين جومونگ.

مبین.م گفت...

نرگس:اجالتا زبانم قاصر است!
دلفین:نوکرمی!!
مانل:رفتم اصلا دستش رو ببوسم ولی دیگه خوردیم به توده ی عظیم داف!...مرگ بر ضد ولایت فقیه اصلا!

مانليا گفت...

بيا يه كاري كن. براي اين كه حالشونو بگيريم.پيش بيني مي كنيم كه بعد جومونگ ،يانگومو،افسر مين جان گوو ....اين حرفا يكم پيش بريم،اشواريا و دي كاپريو بيان.
(نه كه بخاز اين چيزا بيان،حيف جكسون مرد!مگر نه اونم ميووردن)
بيا يه نا مه هم برا اونا بنويس رو دست بخورن.

فرناز گفت...

مرسی که نوشتی .
مدیر پروژه من نبودم . من فقط دوستامو دعوت کردم که حرکتمون قوی تر بشه .
بازم مرسی .

papary گفت...

برادر ممنون از دعوتت. حتما اجابت میکنم. دلی بس پر هم از این مردک دارم ها!

ناشناس گفت...

آخرین نظرات رو چک کن .

ناشناس گفت...

آخرین نظرات

ناشناس گفت...

به نظر من شما نویسنده خوبی هستید. فقط نوشته تان از موضوع اصلی دور شده بود. ای کاش تمام متن رو پاک نمی کردید. بلکه فقط اون رو اصلاح و عکس رو تغییر می دادید. چون اینکه دیگران درباره این موضوع نوشته اند دلیل نمی شه که نظر شما رو نخونیم
در صورتی که نوشتید خبر بدهید مطلب شما رو لینک می کنم
http://www.drawingandpainting.blogfa.com/

فرناز گفت...

مرسسییی مرسسسییییی

منتظرمااااا

پـ.ـوریـ.ـا مـ.ـنـ.ـزه گفت...

ای بابا من نخونده بودم که ...

papary گفت...

آقا یکی به داد این وبلاگ من برسه که نامه نوشتم برای جومونگ جون!!!

z گفت...

-سیر جالبی داشت این پست،راه رفتنمون هم رنگ وبوی سیاسی گرفته این روزا،یه مقاله راجع به جومونگ که هیچی، اگه بخوای یه شاهکار ادبی هم خلق کنی امروز نباید ازین فضا دور بمونه.


-جالب بود متن قبلی.

مانليا گفت...

PM DADAM BARAT.BEKHONESH.

papary گفت...

چی بگم بهت آخه؟ چرا پاکش کردی؟

مانليا گفت...

اپ كردم.فقط با رمزه.يادت نره

مانليا گفت...

اپ كردم.فقط با رمزه.يادت نره

نيلوفر گفت...

سلااااام داداش مبين .... خيلي باحال نوشتي مثل هميشه.....!!!!!!
كجايي بابا؟؟!!!!!

فرناز گفت...

دیگه وبلاگ هم نمینویسی ؟؟ :-(

مرتضی گفت...

تو که مبارز بودی مبین خان و جز دوستان تحریمی. داداش نشین این مزخرفاتو ببین. ملتم دعوت میکنی بنویسن در مورد سریالی که این آدم کشا میذارن تا سر این ملت بدبختو گرم کنن.
ما ز یاران چشم امید داشتیم

نيلوفر گفت...

چطوري؟؟؟ كجايي؟؟؟!!! نيستي...؟؟!!!!!!!

رقيه گفت...

عشقت برگشت...........

رقيه گفت...

عشقت برگشت...........